416 - شجاعت ملا نصر الدین
ملابه سفر رفت و دو شمشیر و دو نیزه همراه برد. راهزنی پیاده به او برخورده لباسهایشرا کاملا از تنش بیرون آورد. ملا نالان و عریان به شهر بازگشت و ماجرا را شرح داد.پرسیدند: پیاده با چوب چگونه ترا کرد؟ ملا جواب داد: من به دستی شمشیر و بهدست دیگر نیزه گرفته بودم. او فرصت نداد که نیزه را به او حواله نمایم. چوبی بهسرم زده لباس و اسلحه ام را ربود. چون به حال آمدم خیلی به او بدگوئی کردم اما اوبه روی مبارک خود نیاورده از من دور شد
ملا ,نیزه ,شجاعت ,پیاده ,نصر ,شمشیر ,به او ,و دو ,416 شجاعت ,شمشیر و ,نصر الدین
درباره این سایت